و سوت ممتد مغز و حواشی دیگر..

پنج

پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۱ ب.ظ

قلب من به اندازه محبت به تمام انسان های کره زمین جا دارد.

وقتی دختری غریبه و ٣٨ساله چشم هاش را میبندد و یکهو باز میکند و وقی آدم را نگاه میکند، حرف های مشاورش یادم می آید. من که نبودم بشنوم اما شنیده م.

به قدر تمام مولکول های هوا برای ارتعاش بعد از ارتعاش حنجره مشاور، انقباض رگ های چشم دختر، فریادهای مغزش و شروع به حق دادن به خود.

میگوید" من؟ من دوس پسر نداشته م که. فقط یکی . اونم یازده سال باهاش بودم.من نمیتونم ازدواج کنم. میبینی که من وحشی م. من تحمل ندارم.ندارم"

و قلبش باز فشرده تر شده و بلند تر فریاد کشیده.

پسر روبه روی مان، مرد روبه رویمان حالا، کت و شلوار تنش کرده.

انگار همین دیشب رابطه ارامش بخشی را تحربه کرده. آرامشی کافی برای اینکه او احساس کند باید مدام یاد خاطرات سوییس ش بیافتد.

مدام تکرار کند که بج روی کت ش نشان چیست.

دماغش را بکشد و حس کند پالس های مثبتی بمن داده. وقتی گفته من توان شناخت افراد را به خوبی دارم و مدام اسم مرا تکرار کرده که فقظ اسم مرا یاد گرفته.

من همیشه همه چیز را بهمه یاد میدهم. بعد منتظر اشک هاشان مینشینم.

من عاشق اشک ادم ها میشوم.

اشک ها برای من مقدس ند، وقتی گفته ای"بگو.سال بعدو بگو الان."

نگات کرده م.

انگار چشم هات به دور ترین نقطه توی چشم هام خیره مانده.

سه تا خط کشیده ای، ستون ساخته ای. تیتر زده ای.

نگات کرده م.

انگار باید سکوت کنم.

لال شده م که "چه ت شده؟"

خودکار را انداخته ای درش را بسته ای.

-هیچی.

داده م دست ت که "بنویس."

مثل آرام ترین موجود جهان نوشته ای.

با کمترین سرعت ممکن.

وقتی همه چیز متوقف شده و چشم هام دیگر توان نگاه کردن ندارد.

تکرار میکنی.

-سال بعد.

نگاه کرده م.

قدر صدسال در همین یک ساعت زنده بوده ای و نمیفهمی.

مثل شبی؛

که ستاره هایش را در آغوش میگیرد.

باید تورا به آغوش بکشم.

نمیتواانم تورا به آغوش بکشم.

نمیدانم چه باید کرد.

نمیدانم به جز نگاه با تو چه باید کرد.

وقتی تمام جهان در قلب من جا شده و تو یکی بزرگ شده ای.

داد زده ای.

نگاه کرده م.

مات شده م.

کجا باید دنبال ت میکردم که به اینجا میرسیدم؟

اینجا که به کلمه ها اینطوری نگاه کنی؟ مثل هویج و خیار و پیاز؟

.

.

+باید به اندازه تمام اشک های دنیا زار بزنیم.

من همیشه منتظر اشک هام.

مثل اشک های قلبت وقتی میگویی"عاشقت شدم"

و بغض میکنی.

مثل اینکه همیشه همه چیز باید خوب و عادی جلو برود.

مثل اینکه عشقی هم هست که من بفهمم.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۲
فرفر

نظرات  (۱)

''قدر صدسال در همین یک ساعت زنده بوده ای و نمیفهمی.''
بسیار زیبا نوشتی ذختر جان. بسیار ...
پاسخ:
قربونت برم😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی